روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

برای دخترم روشا

روزای پایان سال 90

آتیش پاره ی مامانی! اوووووووووووم بذار فکر کنم ازکجا شروع کنم ....از مهربونیات بگم ...یه مدتی منو عزیزکم صدا میزنی یا وقتی یه چیزی میگم میگی چشم عزیزم البته قبلا" میگفتی ولی الان یه جوری میگی که حسابی به دلم میشینه... توی خونه تکونیم وقتی کمرم درد میگرفت به شوخی به شما میگفتم ننه دیگه کمر ندارم ...حالا شما وقتی میخوای بلند شی دست میزنی به کمرت میگی ننه دیگه کمر ندارم... یکشنبه با پویان رفتیم شهربازی حسابی تموم اسباب بازیارو بازی کردین و خوش گذروندین ودوتاییتون گفتین بازم زود بیایم اینجا که قرارشد توی تعطیلات عید دوباره بیایم...   روزای آخرساله و انگار همه در حال دویدنن... یه عال...
27 اسفند 1390

اووووووووووووووم....بذار یکم فکر کنم!

چشم و چراغ خونم! مامانی باز اومد با یه دنیا حرف از مهربونیات و شیرین زبونیات ...عروسکم یه مدته در مورد کاریی که میخوای بکنی فکر میکنی ! وقتی میخوای فکر کنی دستت و میذاری زیر چونه و آرنجتو روی پات تکیه میدی واسه همین کمرتو خم میکنی بعد میگی اووووووووووووووم بذار فکر کنم و چند ثانیه بعد فکرتو میگی ...نمیدونی چقدر قشنگ فکر میکنی ...عاشق فکراتو فیگور فکرتم نفس مامان... وقتی میخواییم بخوابیم به من میگی قشنگم میخوای بخوابونمت منم میگم بله مرسی دخترم ...میای کنارم میخوابی دستتو میندازی دور گردنم میگی بخواب دخترم چشای نازتو ببند تا من برات قصه بگم...میگم مرسی مامانی ...میگی چه قصه ای دوست داری بگم برات ...میگم هرچی دوست داری بگو...
10 اسفند 1390

مامان زندگیه منه...

تمام زندگی من! زندگی قشنگم دختر مهربون مامانی! یادته برات نوشتم که پدر جونی زندگی صدات میکنه والبته همهمون ولی بیشتر پدرجون صدات میکنه برای همین خیلی به گوشت آشناست وپدرجونی مرتب میگه روشا زندگی منه... عمر منه...نفس منه و...تا اینکه حالا خودت یاد گرفتی و میای به من میگی مامان زندگیه منه...اولین بار که ازت شنیدم خیلی ذوق کردم و خندیدم وگفتم شما زندگی منی عزیزم که شما هم گفتی نه شما زندگی منی !من مامانمو خیلی دوست  دارم...پدرم منو خیلی دوست داره...منم خیلی پدرمو دوست دارم...   دیشب بستنی توی ظرف بستنی خوری میخواستی منم که بستنی لیتری نداشتم !بستنی چوبی رو چوبشو درآوردمو تیکه تیکه کردم توی ظرف و اوردم برات ...خیلی خ...
1 اسفند 1390
1